خداوند در انسان به رحمت و فضل خویش ، امری را به ودیعت نهاده است که ما از آن به وجدان یاد می کنیم. وجدان را می توان به عقل بیدارگر ، پیامبر درون و الهام تقوایی یاد کرد. به این معنا که عقل در انسان وجودی است که آدمی را به ایمان و کمال می خواند. در انسان عنصر کمال طلبی نهاده است و انسان می خواهد و می کوشد تا خود را به کمال برساند. ایمان به کمال یعنی ایمان به خدایی که کمال مطلق است. آدمی در مسیر کمال یابی خود به خدایی می رسد که در نهایت راه کمالی نشسته است. از این رو به خداوند به عنوان کمال مطلق ایمان می آورد و می کوشد تا خود را به او برساند و از کمالات اسمایی و صفاتی او بهره مند گردد. از این رو میان کمال مطلق و ایمان به خدا رابطه همبستگی و تنگاتنگی وجود دارد. چنان که میان عقل و فطرت و الهام تقوایی و خدای مطلق و کمال مطلق ارتباط است. عقل بیدارگر ، آدمی در نقش های مختلفی ظهور و بروز می کند. گاه آن را به شکل وجدان می یابیم که ما را به محکمه می کشد و باز خواست می کند. گاه در قالب فطرت ما را به سوی کمال می کشاند. گاه به شکل ایمان از ما می خواهد تا به پرستش کمال مطلق رو آوریم و از کمال مطلق بهره مند شویم. در روایتی آمده است که خداوند هنگامی که عقل و دین و حیا را آفرید ، از انسان خواست که یکی را برگزیند. آدمی خود را با انتخاب یکی از این سه گانه مواجه و رو به رو دید. انسان از میان سه گانه ، عقل را برگزید. هنگامی که عقل خواست با آدمی شود. دین و حیا نیز با او همراه شدند. از آن دو خواسته شد که برگردند. پاسخ منفی دادند و حاضر به بازگشت نشدند. هنگامی که چرایش را پرسیدند ، دین و حیا گفتند که هر کجا عقل باشد ما با او هستیم ولی این گونه نیست که هر کجا ما باشیم عقل هم باشد.
در این روایت به خوبی جایگاه و ارزش عقل بیدارگر تبیین و تحلیل شده است. به این معنا که هرگاه عقل در جایی حضور داشته باشد دین و حیا نیز حضور خواهند داشت. این عقل است که آدمی را به سوی دین و پاکی سوق می دهد. عقل در اندیشه اسلامی و قرآنی ، نقش های مختلفی را بازی می کند از این روست که می توان به جای قلب از عقل سخن گفت و یا به جای دین و حیا واژه عقل را گذاشت. این عقل است که آدمی را هنگامی رفتن به بیراه بیدار می کند و هشدار باش می دهد تا به جاده راست در آید و راهی را که به اشتباه و غلط پیموده باز گردد. همین عقل است که به شکل وجدان بیدار در هنگامه رفتن به سوی نقص و گناه هشدار باش می دهد و به سوی کمال می خواند؛ زیرا در این نگرش و بینش هر گناهی نقصی است که آدمی را از رسیدن به کمال باز می دارد و هر بی دینی و بی ایمانی دوری از کمال مطلق است که عقل حاضر به پذیرش چنین نقصیه ای در خود نیست. بنابراین هر گاه آدمی دچار گناه و خطا و اشتباهی شد وی را به وجدان بیدار به محاکمه می کشد و از او می خواهد تا به سوی فطرت بازگردد و به خودسازی و بازسازی خویش اقدام کند که این همان مفهوم توبه در آموزه های قرآنی و اسلامی است.
از این رو می توان گفت که ریشه توبه و بازگشت در انسان رحمت و فضلی است که خداوند نسبت به انسان دارد و با ایجاد عقل بیدار و فطرت پاک و الهام تقوایی او را به سوی کمال می خواند و هردمی که به بی راهه رود با وجدان بیدار و شلاق تقوا به راه آورد تا هرگز به سوی نقصان نرود و از کمال دور نگردد. از این جاست که در آیات قرآنی آمده است که پیش از آن که انسان از گناه و خطایی توبه کند این خداوند است که به سوی او باز می گردد و توبه می کند. در آیات و روایات است که برای هر توبه انسانی دو توبه و بازگشت از خداست. توبه ای پیش از توبه انسان و توبه ای بعد از توبه انسان وجود دارد. به این معنا که این خداوند است که به رحمت خویش که بر خشم او پیشی گرفته است به سوی انسان باز می گردد و با وجدان و تقوای الهامی و عقل بیدارگرش او را به کرده زشت آگاه می سازد و پس از آن است که انسان به خود می آید و بیدار می شود و از کرده نا به جای خویش توبه می کند و در نهایت این خداست که با بازگشت به سوی بنده او را می پذیرد و به مانند روز نخست از هر خطا و نقص و گناهی پاک می گرداند. از این روست که گفته شده است که خداوند تواب است . به این معنا که او بسیار توبه کننده و بازگشت کننده به خلق خود است؛ زیرا اگر بنده ای یک بار توبه و بازگشت کند ، این خداوند است که دوباره باز می گردد و به سوی وی توبه می کند و وی را در کنف حمایت خویش می گیرد و از زشتی هایش چشم فرو می پوشد. خداوند در آیه 37 سوره بقره در گزارشی از وضعیت آدم هنگام گناه بیان می دارد: فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم؛ پس آدم از سوی پروردگارش کلماتی را تلقی کرد و بر آن اساس توبه نمود و خداوند نیز بر او توبه کرد و بازگشت ؛ زیرا خداوند بسیار توبه کننده و رحیم است. در این آیه به خوبی نموده شده است که آدم پیش از تلقی آن واژگان ( هر چه باشد ؛ از کلمات وجودی گرفته یا وجدان و یا عقل و .. ) توبه نکرده است. پس وقتی که آن کلمات را تلقی کرد. بیدار می شود و جایگاه خویش را می یابد و وضعیت خود را درک می کند و می بیند که در چه نقصانی قرار گرفته و تا چه اندازه از کمال مطلق دور افتاده است. از این رو توبه می کند و به هشدار و بیدار باش الهی به سوی خود و کمال مطلق باز می گردد و خداوند نیز چون بسیار رحمان و رحیم است وی را می پذیرد و همانند روز نخستش از کمالات بهره مند می سازد و نمی گذارد تا نقصان در وی بماند.
در آیاتی که به مساله رحمت و فضل الهی نسبت به بندگان در حوزه توبه انسان پرداخته شده ، همواره به این نکته توجه داده شده است که پیش از اراده انسانی برای بازگشت به خویشتن خویش و قرار گرفتن در مسیر درست کمالی و سعادت ، اراده الهی بوده است که وی را بیدار کرده است.( بقره ایه 64 و آل عمران آیه 128 و نیز نساء آیه 27 و 28) بنابراین اگر اراده و فضل نبود آدمی توفیق توبه نمی یافت و هر گز از مسیر نادرستی که می رفت باز نمی گشت. هر گناهی همانند سراشیب تندی به سوی دوزخ است که اگر آدمی در آن قرار گیرد ممکن است هرگز راه بازگشت نیابد و به همان گناه در هبوط قرار گرفته و به قعر و ژرفای دوزخ نقصان کشیده شود. ولی این اراده الهی و رحمت و فضل اوست که به انسان گناهکار منت می نهد و وی را در بر می گیرد و وجدانش را بیدار می کند و با الهام تقوایی او را به سوی بازگشت می خواند و ریسمان نجات را برای رهایی او به درون سراشیب و چاه می افکند تا وی را به بالا بر کشد. از این روست که خداوند به صفت و اسم غفار ظاهر می شود و بر آن چه کرده است پوشش می گذارد و گناهش را نادیده گرفته دستگیره او می شود و او را به بالا می کشد. چنین است که در هر جایی که سخن از توبه در آیات قرآنی می شود ؛ اسم رحمان و غفور و غفار ظهور و بروز می کند.(آ ل عمران آیه 89 و مائده آیه 34 و ده ها آیه دیگر)
هر چند که خداوند در حق همه بندگانش خویش اصل رحمت عام را اصالت بخشیده است و هر کسی را به عنوان بنده ای از بندگان خویش مورد مرحمت قرار می دهد و آنان را به سوی کمال می خواند و به اقسام وسایل و ابزار می کوشد تا راه کمال را یافته و به آن سوی طی طریق کنند، با این همه نسبت به برخی از بندگان عنایت دیگری می کند و آنان را در رحمت خاص خویش و به نام رحیم در بر می گیرد و به سوی کمال و توبه دعوت می کند. در قرآن عوامل و زمینه هایی را بر می شمارد که موجب می شود تا بنده به جهت آن از توفیق توبه واقعی برخوردار گردد و از نعمت توبه و فواید و آثار آن بهره مند گردد. این عوامل و زمینه هایی که در قرآن از آن یاد شده را می توان به عوامل درونی و بیرونی دسته بندی کرد.
عوامل درونی و بیرونی توبه که قرآن از آن سخن گفته است عبارتند از ایمان واقعی به خداوند و این که او منشا هر کمال و مقصد هر سیر و مسافری است. مومنان با شناخت کاملی که از خود و خدا دارند می دانند که خداوند است که اصل هر کمالی است و می بایست به سوی او بروند و از او کمک و یاری بخواهند . آنان می دانند که انسان موجودی ناقص است و می بایست در پی کمال باشد هر چند که به ظاهر گناه وخطایی نکرده باشد ولی به جهت آن که وجودک ذنب لایقاس به ذنب ؛ وجود ناقص و فقری انسان خود گناهی است که قابل قیاس با هیچ گناهی نیست ، می کوشد تا خود را از گناه محدودیت وجودی برهاند و به کمال مطلق برساند که از هر گونه محدودیتی مبراست. کمال مطلق آن است که آدمی خود را از محدودیت خود برهاند و به خدا برساند و با او پیوند خورد و به سخنی دیگر به لقاء الله برسد که مقصد و مقصود هر تلاشی است: یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان تو به سوی خداوندت در تلاش و کدح هستی تا به او برسی . این رسیدن می تواند به دو شکل باشد . به این معنا که انسان می تواند به اکراه و یا اختیار خدایش را ملاقات کند.؛ چون انا لله و انا الیه راجعون ؛ همه از او ییم و به سو او می رویم. پس چه بخواهیم و یا نخواهیم در مسیر ملاقات او حرکت می کنیم و این حرکت ما با تلاش و رنج همراه است. همگان به آن سمت و سو می رویم .یکی می رود و یکی دیگر را می برند. آن کس که بیدار شد و از خواب گران برخاست و طوق بندگی خدا برگردن آویخت و با هدایت او گام بر داشت به سوی کمال حسنات و اسمای حسنایی می رود که به شکل جنات تجری تحت الانهار نمایان می شود و یا به شکل جنت رضوان و جنت ذات در می آید و آن دیگر را به جان کندنی به سوی خدایش می برند که منتقم و جبار است و با اسمای غضب و خشم مواجه می شود و در دوزخ و آتش فرو افکنده می شود و کمال خود را در خشم می یابد.
به هر حال این ایمان است که آدمی را به سوی کمال می خواند و هر دمی از گناهی ولو گناه محدودیت و نقصان وجود توبه می کند.(تحریم آیه 8 و نور آیه 31) از این روست که پیامبرش با همه کمالات وعصمتش همواره برای خود و دیگران استغفار می کرد. پیامبرش مامور بود که در حق خود توبه و استغفار کند تا از نقص وجودی برهد ( نصر آیه 3 ) و برای دیگران دعا و استغفار و توبه کند تا از هر گناه و نقصی رهایی یابند.( نساء ایه 64)
دیگر زمینه و عامل توبه ساز، توفیق الهی است که دستگیر انسان می شود و وی را به سوی توبه و بازگشت به مسیر اصلی کمالی هدایت می کند.(بقره آیه 37) اگر خداوند به انسان توفیق توبه ندهد وقتی در سراشیب گناه و سقوط و هبوط قرار گرفت بی ترمزی می رود و در ژرفای دوزخ نقص قرار می گیرد و کمالش خشم ایزدی می شود. توفیق توبه نیز به رحمت الهی است ( توبه آیه 117 و بقره آیه 37) ریشه این امر می بایست در بندگی و عبودیت افراد یافت که همین عبودیت زمینه آن می شود که مورد توجه و عنایت خاص خداوند قرار گیرند و با رحمت خاص الهی از هر گناه و خطایی توبه کنند.( هود آیه 2 و 3 و 61)
از عوامل درونی توبه می توان به مساله توجه و باور به آمرزش و غفران خدا اشاره کرد. این عامل موجب می شود که انسان رغبت و تشویق به توبه شود و از این که با گناه و خطایی به پایان راه نرسیده است رهایی یابد و توفیق بازگشت را یافته و به ریسمان الهی بیاویزد و از نقص بگریزد.( آل عمران آیه 89)
از دیگر عوامل می توان به عامل بیرونی چون آگاهی به قبولی توبه اشاره کرد. ( مائده آیه 34) این عامل موجب می شود تا انسان پس از گناه خود را به سوی خداوند بکشاند و خواستار پاک شدن از گناه شود. اگر انسانی بر این باور باشد که با گناهی کارش به آخر رسیده و باید منتظر مجازات و خشم الهی باشد هر گز به سوی خداوند باز نمی گردد و توبه نمی کند. از این روست که خداوند در قرآن و دیگر کتب آسمانی و وحیانی می کوشد تا به این مساله توجه دهد که گناه پایان کار نیست و راه بازگشت همواره باز است. بیان مکرر موارد توبه در قرآن از آن روست تا انسان ها ترغیب شوند تا در صورت خطا و گناهی توبه کنند و به سوی خداوند بازگردند . نه آن که از خدا و آموزه ها و دستورهای او دور شوند و در دام ابلیس افتند. بیان داستان آفرینش و گناه نخست آدم و توبه کردن و توبه پذیری خداوند از آن رو صورت گرفت تا انسان همواره امیدوار باشد که می تواند بازگردد و همه پل ها با گناه و یا گناهانش تخریب و ویران نشده است. پل توبه همواره پا برجاست و هرگز فرو نمی پاشد( انعام آیه 27 و نور آیه 14) و تنها در صورت این پل فرو می ریزد که آدمی در هنگامه مرگ باشد و فرشته مرگ بر بالای سرش ایستاده باشد.( نساء آیه 18 و بقره آیه 160 و 161)
در حقیقت عقیده و آگاهی به پذیرش توبه از سوی خداوند عامل و بستری مناسب برای ایجاد انگیزه توبه کردن و بازگشت به مسیر اصلی و کمالی است. ( آل عمران آیه 89 و مائده آیه 74)
کسی که به سوی خدا و کمال باز می گردد و می کوشد تا دوباره در مسیر تکاملی و کمالی قرار گیرد و از نقص و گناه دور شود می بایست، آثار توبه درونی و قلبی اش در رفتار و اعمالش ظاهر شود. به این معنا که رفتار خویش را اصلاح کند و آن چه را به نقص و گناه فاسد کرده است بازسازی کند. قرآن در این باره بیان می کند که فردی که توبه می کند می بایست با اعمال صالح و رفتار اصلاحی آن را تحکیم و استواری بخشد تا توبه سوم یعنی دومین بازگشت از سوی خداوند تحقق یابد و آثار توبه آشکار گردد و فرد توبه کار چون کودکی نوزاد پاک و مبرا از نقص و گناه گردد. از این رو در آیه 160 سوره بقره و نیز آیه 89 سوره آل عمران می فرماید کسانی که توبه کردند می بایست کارهای خویش را اصلاح و اعمال خود را درست گردانند تا خداوند به سوی ایشان بازگردد و توبه ایشان را بپذیرد.
توبه همواره از سوی اهل ایمان تحقق می یابد؛ زیرا اهل ایمان کسانی هستند که خدا را می شناسد و جایگاه خویش را در هستی می دانند و مقصد و مقصود را که کمال مطلق است می جویند. اما کسانی که ایمانی به خدا ندارند و او را به کمال مطلق نمی شناسند و به قصد او خود حرکت نمی کنند ، خواستار بازگشت به سوی او نیستند. از این روست که همواره در آیات قرآن سخن از توبه اهل ایمان به میان می آید. این از آن روست که تنها مومنان در اندیشه توبه هستند و کافران به جهت فقدان عقیده و باور بازگشتی را نمی خواهند و بر این باورند که مسیر آنان درست است و همان راه را ادامه می دهند. بنابراین ایمان نه تنها شرط پذیرش توبه بلکه شرط ایجادی آن است و غیر مومن هرگز در اندیشه توبه و بازگشت از مسیر نقصی خویش نیست. از این جاست که در آیات قرآن همواره سخن از توبه اهل ایمان است.( اعراف آیه 153 و طه آیه 82 و مریم آیه 60)
به نظر می رسد که توبه می بایست پس از گناه و خطا صورت گیرد و تاخیر انداختن آن زیان جبران ناپذیری باشد. به این معنا که امکان توبه تا آخرین دم از زندگی موجب نشود تا فرد توبه خویش را به تاخیر اندازد. تاخیر در توبه به معنای ادامه مسیر در سراشیب سقوط و نقص است و هر چه فرد آن نقص را در خود نگه دارد آثار و پیامدهایش گریبان گیر او می شود. از این رو کسی که می کوشد تا در مسیر کمالی و تکاملی قرار گیرد، بهتر است که در همان دم که از خطا و گناه و اشتباه خویش آگاه شد و وجدان بیدارش او را از خواب گران بر انگیخت، توبه کند و به راه و مسیر اصلی بازگردد. این همان چیزی است که ما از آن به عنوان اصلاح سخن گفته ایم.( نساء ایه 17 و 18)
بسیار شنیده اید که می گویند : توبه فرمایان چرا خود توبه کم تر می کنند؟ این مطلب بیانگر این نکته است که توبه از گفتار بی عمل یکی از مهم ترین مواردی است که انسان می بایست از آن توبه کند و به سوی حق و خدا بازگردد. به این معنا که گفتار و رفتارش هماهنگ و سازگار باشد. کسی که خود دیگری را به حق و کمال می خواند می بایست در عمل و رفتارش نیز چنین باشد. خداوند در قرآن کسانی را سرزنش می کنند که خود مردم را به نیکی و خوبی دعوت می کنند و یا از مسایلی باز می دارند و نهی می کنند ولی در عمل خود بدان ها اقدام می کنند: لم تقولون ما لاتفعلون کبرمقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون ؛ چرا چیزهایی را می گویید که خود بدان عمل نمی کنید؟ در نزد خداوند گناه بزرگی است که چیزی را بگویید ولی خود بدان عمل نکنید.
از دیگر مواردی که می بایست از آن توبه کرد اسراف و زیاد روی در امور است. کسانی که در زندگی رویه اسراف را پیشه خود کرده اند و نعمت خدا را دور می ریزند در حقیقت مسیر کمالی را ترک کرده اند و راه نقصان را در پیش گرفته اند. یکی از علل خشم و غضب خداوندی آن است که شخصی در زندگی خویش اسراف را پیشه خود قرار دهد. بنابراین لازم است که پیش از آن که خشم خداوند رنگ و چهره عملی به خود گیرد به خود آیند و از کار خود توبه کنند.( طه آیه 81 و 82)
توطئه کردن ضد دیگران و نقشه های پنهانی کشیدن برای اذیت و آزار و هم چنین افشار راز دیگران از مواردی است که به عنوان کارها و اعمال زشت و نابهنجار در قرآن از مردمان خواسته شده است تا از آن ها توبه کنند.( تحریم آیه 3 و 4)
به کارگیری القاب زشت و ناخوشایند در حق دیگری نیز به عنوان موردی مهم در قرآن مطرح شده است که می بایست مومنان از انجام آن خودداری کرده و در صورت ارتکاب آن ها از کار خویش توبه کنند. ( حجرات آیه 11)
مسخره کردن و استهزای مومنان نیز از مواردی است که خداوند به شدت از آن نهی کرده است و به عنوان نابهنجاری اجتماعی از مومنان خواسته شده است که هرگز به استهزا و تمسخر یک دیگر اقدام نکنند و در صورت ارتکاب چنین رفتار نابهنجاری توبه کنند و از خداوند بخواهند تا توبه ایشان را بپذیرد.(حجرات آیه 11)
توجه به موارد پیش گفته نشان می دهد که تا چه اندازه رفتارهای نابهنجار اجتماعی در بینش و نگرش قرآنی زشت و زننده است و آدمی را از رسیدن به کمالات باز می دارد. از این رو دستور می دهد به عنوان نقص و گناهی بزرگ به شتاب از آن توبه کنند و با اصلاح در رفتار خویش زمینه ظهور و بروز کمال را فراهم آورند. تاکید بر این نکته بدان معناست که توبه در بسیاری از موارد به معنای ارتکاب گناهی شرعی در حق خداوند و یا ترک نماز و عبادت نیست بلکه به معنای آن است که مسایل اجتماعی و هنجاری و عرفی تا چه اندازه از اهمیت قرار دارد که نادیده گرفتن آن موجب دوری از کمال و خداوند می شود.
دیگر مواردی که قرآن بر توبه از آن تاکید می ورزد نیز از این دست امور است که خود بیانگر اهتمام ویژه خداوند به مسایل عمومی و اجتماعی جامعه است. مواردی چون تجسس و جاسوسی کردن در عیب ها و کاستی های دیگران و به رخ کشیدن آن ها( حجرات آیه 12) ، بخل ورزی و عدم انفاق بخشی از مال به نیازمندان ( قلم آیه 17 تا 32) ، انحراف قلبی( توبه آیه 117) تهمت ناموسی و غیر ناموسی( نور آیه 14) ربا خواری ( بقره آیه 275) زنا و حریم شکنی نسبت به خانه و خانواده ( نساء آیه 14 و فرقان آیه 68 و 70) سوء ظن ( حجرات ایه 12) سرقت و دزدی و از میان بردن امنیت اقتصادی و اجتماعی جامعه ( مائده آیه 38 و. 39) شهوترانی و زیادروی در قوای غریزی و ایجاد تزلزل در ارزش ها و هنجارها ( مریم آیه 59 و 60) ظلم و ستم به مردم ( نساء آیه 64 و مائده آیه 29) عیب جویی ( حجرات ایه 12) غیبت ( همان ) قذف و تهمت به زنا و نسبت دادن کارهای ناشایست به دیگران و در خطر انداختن امنیت اجتماعی جامعه (نوره ایه 4 و 5) کتمان حق و از میان بردن حق و حقوق دیگران به این وسیله ( بقره آیه 159 و 160) قتل و کشتن بی گناهان و نادیده گرفتن امنیت اجتماعی جامعه ( قصص آیه 15 و 16) ایجاد جنگ داخلی و محاربه و بغی (مائده آیه 33 و 34) همه بیانگر این نکته و مطلب هستند که مسایل اجتماعی و عمومی تا چه اندازه از اهمیت قرار دارد و موجب می شود که آدمی از مسیر کمالی خارج شود؛ زیرا این گونه رفتارها نه تنها به شخص و اشخاص زیان می رساند بلکه جامعه را نیز با ناامنی مواجه می سازد و موجب می شود که بستر و زمینه های رشد و تکامل عمومی از جامعه ای سلب شود و امکان بروز و ظهور کمالات از جامعه و افراد آن گرفته شود.
البته مواردی چون توبه از کفر و جنگ و گناه نیز در آیات بیان شده است که این ها نیز می تواند به شکلی به مساله امور اجتماعی بازگردد. به این معنا که جنگ و ترک از جهاد به این جهت اموری نابهنجار است که موجب دفع فتنه از جامعه گرفته می شود. ترک نماز نیز از مواردی است که خداوند خواهان توبه افراد از آن شده است.
در آیات قرآنی برای توبه آثار وضعی نیزبیان شده است که در پایان این نوشتار به گذرا و فهرستی به آن ها اشاره می شود. از جمله این آثار درونی و بیرونی و نیز فردی و اجتماعی می توان به مواردی چون اجابت دعا( انبیاء آیه 87 و 88) دوری از گناه ( بقره آیه 275) یاری خداوند( نساء ایه 145 و 146) پیوند و همبستگی اجتماعی ( توبه آیه 7 و 11) تزکیه نفس ( نور آیه 14 و 21) بهره مندی از نعمت های دنیا( اعر اف آیه 156) پاک شدن و تکفیر ( احقاف آیه 15 و 16) رستگاری ( نورآیه 31) سعادت اخرت ( اعراف آیه 155و 156) محبت خدا( بقره آیه 222) افزایش قدرت و توان ( هود آیه 52) رهایی از خسران ( بقره آیه 63 و 64) مغفرت و آمرزش ( آل عمران ایه 89) رهایی از لعن الهی ( بقره آیه 159 و 160) و هدایت به سوی کمال مطلق ( طه آیه 82 و نیز 121 و 122) اشاره کرد.
این ها نشان می دهد که توبه پیش از آن که تاثیری در آخرت داشته باشد در زندگی فردی و اجتماعی انسان اثر می گذارد. بنابراین می بایست به توبه به عنوان یک راهکار برای رهایی و سازوکاری عملی برای برونرفت از مشکلات و دشواری نگریست. بسیاری از مسایل و مشکلاتی را که فرد و جامعه با آن رو به رو می شود، می توان با توبه و بازگشت به راه و مسیر اصلی بازسازی و از جلوی راه پیشرفت فرد و جامعه برداشت. توبه وجدان و دادگاه درونی است که فرد را بیدار می کند و به راه راست و کمالی می خواند و زمینه ای می شود تا انسان به فطرت و عقل و دین و ایمان و حیا واقعی بازگردد و در نهایت کمال مطلق را درک کند.